یادداشتی کوتاه در رطبیل های سیستان زابلستان

Akhundzada Arif Hasan Khan
4 min readOct 31, 2023

--

توضیحات کوتاه و تاریخ نیاکان خاندان سلطنتی تاجیک‌های سواتی پاکستان — اجداد نویسنده ی این نامه

تئوری تاریخ-‌نگار سواتی، شادروان پروفسور اختر، که رطبیل یا رتبیل‌ شاهان مشهور اجداد سلاطین سواتی بوده‌اند، بسیار قوی است و با دلالت‌ها و استدلال‌های قابل توجهی حمایت شده است.

حاکمان رتبیل (نامی که از “ایلتبار”، عنوان ترکی گرفته شده است) در دوران نخستین قرون وسطی زابلستان (جغرافیای سیستان بزرگ) متحدان و همکاران جوان کابلشاهی ترکان هندو بودند که ناحیه کابلستان-گندهارا را بسوی شمال اداره می‌کردند.

اینجا نیاز به توضیح وجود دارد که حدود ۲۰ سال پس از شکست ایران ساسانی توسط اسلام در سال ۶۵۱ میلادی، استان‌های شرقی کابلستان-گندهارا به دست سلسله هون‌های هندوشده به نام کابل شاهان، که همچنین به نام تورکی شاهی نیز شناخته می‌شدند، افتادند.

به نظر می‌رسد که رتبیل‌ها خود از نسل باستانی آشوری-پارسی بوده‌اند و همچنین سران یک دسته ی خورشیدی محلی یا “Zun” بودند که ریشه دراساطیر آشوری داشتند — شواهدی از آن در این منطقه، هرچند چندان کامل نیست اما فراوان است، و به نظر می‌رسد که از دوران تمدن جیروفت (فعلن منطقه ایست در جنوب ایران) نیز در اینجا باقی‌مانده است. مهمترین مکان مذهبی آنها در نزدیکی غزنی در سکاوند (سجاوند کنونی در لوگر) واقع شده بود. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که نقطه آغاز رتبیل‌ها، تمدن جیروفت در سیستان بزرگ و کرمان بود — که به تمدن‌های باستانی سومری، آکاد (کلده)، آشور، ایلام (عیلام) و وادی سند (پاکستان فعلی) پیوند می خورد. واضح است که این این حاکمان از نسل ساکا-پارتی و افغانی نبودند که در دوران ساسانی‌ها در زابلستان حاکمیت می‌کردند و پس از شکست ساسانی‌ها به قدرت رسیدند. اما اینکه رتبیل شاهان کی بودند باید گفت که آنها با زبان محلی ساکا آن زمان، که اکنون به عنوان پشتو معروف است، سخن میگفتند. خود آنها با زبان دری زرتشتی که در اطراف کرمان گفته می‌شد، سخن می زدند که بنام گبری نیز یاد میشد. (که گبری هنوز هم به عنوان نام اصلی یکی از نژادهای بزرگ سواتی وجود دارد. به همین نحو، نژاد دیگر بزرگ سواتی “میتراوی” نامیده می‌شود — که بدیهی است به پیروان میترا اشاره دارد). هویت مذهبی در این محیط بسیار هرچمنی (مخلوطی یا جندین منبع) بود و علاوه بر تأثیرات میترایی که در بالا درین زمینه گفته شد، احیای هندو که به نسل هون‌ها نسبت داده می‌شود و تأثیرات سیاسی آن — همچنین بالای گونه های فارسی ، حداقل در شکل برونی، تأثیر گذاشته بود.

برای تقریباً ۲۵۰ سال پس از به قدرت رسیدن اسلام در ایران، سلسله رتبیلشاهان با موفقیت در مقابل گسترش حاکمیت اعراب در ناحیه حیاتی سیستان-زابلستان مقاومت کردند — تا اینکه یک پادشاه مسلمان ایرانی از این ناحیه برخاست (یعقوب لیث صفاری) که در حدود سال ۸۷۰ میلادی آخرین رتبیل را شکست داد و کشت. سپس آخرین حاکم کابل شاهی را از مقام اش در شمال برون راند و حدود سه سال بعد به سوی وایهیند به سمت شرق در گندهارا فراری داد.

به گفته پروفسور اختر، گفته می‌شود که یعقوب لیث باقیمانده رتبیل و برخی از متحدان دیگردهقان شان را به سمت شمال به باختر (بلخ) فراری داد، که در آن زمان نیز در حالت سقوط از اصلیت خود بودند. بلخ در آن روزها به حامیان نظام قدیمی پارسی به دیده ی قدر می دید، که رتبیل از آن جمله بشمار میرفت. گفته می‌شود که دودمان مسلمان سامانی، رتبیلشاهان را از بلخ به سمت شرق به سوی کنرها، از مربوطات بدخشان، راندند که در دوره غزنویان اسلام پذیر شدند و حکومت رودخانه دره خشن پیچ (در استان کنرها) را بر عهده گرفتند.

حدود ۱۵۰ سال پس از این اسلام ‌پذیری، آنها تحت حمایت غوری‌ها (متحدان فارسی سیستانی‌ شان در گذشته) گندهارا را فتح کردند و اولین سلاطین مسلمان آن ناحیه شدند و از وابستگان سیاسی سلطنت قدرتمند غوری دهلی برای ۳۲۰ سال شدند. آنها در این دوره ی زمانی، با نام باستانی اشوری-پارسی “سوادی” به تاسیس سلطنت نوپای “سواد-گبر” دست یازیدند. “سواد” بعدها توسط افغان‌هایی که آخرین حاکم سوادی را سرنگون کردند، به “سوات” تغییر یافت.

و در آخرو نه کم اهمیت، یک ماجراجوی سوادی به نام شاه میر در سال ۱۳۳۹ به کشمیر رفت که اولین سلطان مسلمان آنجا شد و دودمان شاهمیری را بنیان نهاد که نیز به مدت تقریبا دو قرن در وابستگی سیاسی به سلطنت بزرگی که پایتخت آن دهلی بود، حکومت می‌کرد.

مسیر نشان ‌دهنده ی مکان‌ها و تاریخ‌ های پیشنهادی آخرین سه موتیشن کروموزوم Y نویسنده (شجره نامه پدری) در طی ۴۰۰۰ سال گذشته است. این مکان‌ها کل منطقه سیستان و زابلستان باستان را شامل می‌شوند. (http://snptracker.com/)
نظرات داکتر وی. ام. گوریانوف، پژوهشگر ژنتیک روس درباره شباهت کروموزوم Y من به نمونه‌های مختلف آشوری. (در زیر ترجمه انگلیسی من از نظرات اوست؛ بخش سرخ، توضیحات اضافی من است). در سال ۲۰۱۴ او این همخوانی را احتمالا به تأثیرات نسطوری از ایران ساسانی نسبت داد — زیرا ظاهراً از پیوندهای دیگر و قدیمی‌تر منطقه به آشور آگاه نبود. (http://forum.molgen.org/index.php/topic,2546.msg210374.html?fbclid=IwAR3jsju99TFscIarX3A-_CBr55Z5h5d6iJhTns6dmBnoiayV6cG0rvwHSYM#msg210374)

دکتر گوریانوف در کامنت خود در تصویر بالا می گوید:

“”خبرنگار من گزارش میدهد که هاپلوتایپ های دلچسپی کشف شده اند که به عیسوی های عراقی، کلدانیان عیسوی متعلق اند و به کلیساهای عیسوی شرقی وابسته اند ….

اینها به هاپلوتایپ های گزارش شده در مطالعه ملیارچوک روی ایرانیان و تاجیکان و همچنان افغان Q1b ( عارف حسن خان و کاکازاده گانش) بسیار شباهت دارند. تصادفاً، کلیسای باستانی شرق در آن زمان ارتباط به نسطوریان داشت، که از آسیای صغیر و خاور میانه تا مرزهای چین امتداد داشت.

لهذا، پخش Q1b میتواند با گسترش نسطوریان ارتباط بگیرد.”

این همان چیزی است که دکتر گوریانوف در سال 2014 گفت. اما در آن زمان تحریکات ژنتیکی بسیار عقب تر از آنچه اکنون هستند بود … و دکتر از اهمیت تمدن جیرفت که تنها یازده سال قبل از آن آشکار شده بود آگاه نبود.

--

--

Akhundzada Arif Hasan Khan
Akhundzada Arif Hasan Khan

Written by Akhundzada Arif Hasan Khan

Scholar, Historian, Ethnologist, Philosopher, Activist.